بیوگرافی شاهین نجفی


b2to-rap

 

 

وقتی‌شش ساله بودم،پدرم مرد و این اولین حادثه در زندگی‌من بود.کودکی، کم رنگ و غمگین بود و امروز از آن برایم جز اپیزود‌های سیاه و سفید چیزی نمانده است.عروسی‌یکی‌از خواهرانم در با غی بزرگ، که من در آن گم بودم.سقف خانه یی که هنگام بارندگی چنان بی‌غیرت بود که از اسم خود شرمگین می‌‌شد و برادرم و نردبام و پایین، لگن گذاشتن و آسمانی که بر سر مان می‌‌شاشید .بر زندگی‌نکبت باری که جز تحقیرو فقرو اشک و فریاد چیزی در آن دیده نمی‌شد.زن‌های چادر چاقچول کرده، دم در خانه‌ها مینشستندو صبح‌ها مدرسه ی زوری بود و بعد از غیلوله، تا غروب و عشا در جنگ و بازی‌های مختص همان محله‌ها بودیم .شب که میشد یاد گرفته بودیم از افغانی‌ها بترسیم.افغانی‌هایی‌که در هیات کارگرانی ریشو و کم حرف ،گه گاه در نانوایی میدیدم و یاد گرفته بودم آنها را بچه دزد تصور کنم.یک نعمت نامی‌داشتیم که نه حرف می‌‌زد،نه می‌‌خندید ،نه گریه می‌‌کرد.فقط راه میرفت و سیگار می‌‌کشید و گاهی‌شنا می‌‌کرد.از نعمت بود که اولین بار سیگار گرفتم.بعد رفتم در خرابه‌ای و با لذت و ترسی‌توامان با حس بزرگ شدن کشیدم.مادرم می‌‌گفت قدیم تر‌ها ماموران شهربانی با چماق بر سرش زدند و دیوانه شد و این ترس با من ماند که حتما هر کس از این باتوم‌ها بخورد دیوانه میشود .بعد‌ها فهمیدم نه!میشود ابتدا دیوانه بشی و بعد با باتوم کتک بخوری.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:17 توسط farnood.hadzad| |


Power By: LoxBlog.Com